....
دوستت دارم
ارسال شده در یک شنبه 15 / 11 / 1389برچسب:دوستت دارم,خواندنیهای جالب,جالب, - 18

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی

وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی وگفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری بعد از کارت زود بیا خونه


وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو درسها به بچه مون کمک کنی


وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی بهم نکاه کردی و خندیدی

وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...


وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود


وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..
نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد


اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری


به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید.


نويسنده مروارید

 


فرق حمام کردن دخترا با پسرا
ارسال شده در سه شنبه 10 / 11 / 1389برچسب:فرق حمام کردن دخترا با پسرا,طنز,خواندنیهای جالب,جالب, - 23

يك دختر در حمام

ساعت ۴ بعد از ظهر

۱ـ لباساشو رو درمياره٬ رنگ روشن ها رو تو يك سبد و تيره ها رو تو يكي ديگه ميگذاره

۲ـ در حموم رو از تو قفل ميكنه٬ جلوي آيينه مي ايسته٬ شكمش رو كه تمام مدت داده بود تو٬ ميده بيرون و شروع ميكنه به غر غر و ايراد گرفتن از نقطه نقطه بدنش

۳ـ در كمد رو باز ميكنه انواع شامپو و صابون معطر مخصوص پوست صورت٬مو٬ بدن٬ كف پا و ... رو بيرون مياره و مي چينه رو لبه وان

۴ـ موهاش رو با شامپوي نارگيلي تقويت كننده٬ پرپشت كننده٬ براق كننده و...ميشوره و هفده دقيقه ماساژ ميده

۵ـ يكبار ديگه با همون شامپو موهاشو ميشوره

۶ـ نرم كننده معطر پرتقالي رو به موهاش ميماله تا ۶۰ ميشماره

۸ـ خمير ريش داداشي رو كش ميره و شيش كيلو خالي ميكنه رو ساق پا و دست و پشت لب. بعد يه تيغ بر ميداره و يا علي. آي

۷ـ سي و پنج دقيقه زير دوش مي مونه.خوب آخه بايد خيالش راحت بشه كه تمام مواد شيميايي از موهاش پاك شده. وگرنه بعد از حموم موها وز ميكنه

۹ـ موهاش رو حسابي مي چلونه٬ حوله رو مثل عمامه مي پيچه دور سرش. تو آيينه خودشو ورانداز ميكنه. از اينكه در اثر كشش حوله چشم و ابروش كشيده شده٬ احساس خوشگلي مي كنه و يه ماچ گنده واسه عكس خودش تو آيينه ميفرسته

۱۰ـ خوشحاليش زياد دوام نمياره. چون يه جوش سرسياه بي اجازه رو نوك دماغش سبز شده

11- تمام نقاط بدنش رو معاينه ميكنه و با ناخن و موچين ميره به جنگ جوشها و موهاي زائد بي تربيت

۱۲ـ حوله ش رو مي پوشه و ميره به اتاقش.تمام بدنش رو با لوسيون چرب ميكنه

۱۳ـ چهل بار لباس مي پوشه و در مياره تا انتخاب كنه

۱۴ـ ۴۸ دقيقه پشت ميز توالت مي شينه و آرايش ميكنه

ساعت ۸ شب



يك پسر در حمام

ساعت ۴ بعد از ظهر

۱ـ همون طور كه رو تخت نشسته ٬ لباساشو ميكنه. هر كدوم رو پرت ميكنه يه گوشه اتاق

۲ـ نيم وجب حوله رو ميگيره دور باسنش و ميره به سمت حموم

۳ـ مي ايسته جلوي آيينه. شكمش رو ميده تو. بازو ميگيره. فيگور چپ٬ فيگور راست٬ نيم ساعت قربون صدقه خودش ميره٬ (اين قدوبالا رو ببين چه كرده .لاي لاي لالاي لاي) مامان جونش هم از تو آشپزخونه تاييد ميكنه

۴ـ زير بغلش رو بو ميكنه و رنگ چهره ش بر ميگرده. سبز٬ آبي٬ بنفش

۵ـ در كمد شامپو ها رو باز نميكنه چون اصلا توش چيزي نداره

۶ـ با قالب صابون سبزش زير بغلهاشو كف مالي ميكنه. يه عالمه مو مي چسبه به صابون

۷ـ با همون صابون صورت و مو و بدنش رو هم ميشوره

۸ـ نرم كننده مو؟؟؟ برو بابا

۹ـ زير دوش (...) و به خاطر اكو شدن صداش تو حموم ٬كر كر ميخنده

۱۰ـ دو دقيقه بعد دوباره ميزنه زير خنده٬ آخه اين دفعه بوش رسيده به دماغش

۱۱ـ چاه حموم رو هدف گيري ميكنه و (...)

۱۲ـ از زير دوش مياد بيرون و يكهو مي بينه يادش رفته بوده در حموم رو ببنده. و همه فرش و كف خونه خيس شده.( بيخيال...مامان خشك ميكنه)

۱۳ـ حوله فسقليش رو مي پيچه دور باسنش و همون طور خيس خيس ميره تو اتاق.

۱۴ـ حوله خيس رو پرت ميكنه رو تخت و ۲ دقيقه اي لباس مي پوشه

ساعت:4:15


نويسنده مروارید

 


آيا مي دانيد؟!
ارسال شده در سه شنبه 10 / 11 / 1389برچسب:آيا مي دانيد؟!,خواندنیهای جالب,جالب,خواندنیها, - 22

 

1- عمومي ترين نام در جهان محمد است
2- اسم تمام قاره ها با همان حرفي كه آغاز شده است پايان مي يابد

3- مقاوم ترين ماهيچه در بدن زبان است
4- كلمه ي ماشين تحرير (typewriter) طولاني ترين كلمه اي است كه مي توان با استفاده از حروف تنها يك رديف كيبورد ساخت
5- چشمك زدن زنان تقريبا دو برابر مردان است
6- شما نمي توانيد با حبس نفستان خودكشي كنيد

7- محال است كه آرنجتان با بليسيد!! (80% آدما الان امتحان کردند)
8- وقتي كه عطسه مي كنيد قلب شما به اندازه ي يك ميليونيوم ثانيه مي ايستد!
9- خوك ها به لحاظ فيزيك بدني قادر به ديدن آسمان نيستند
10- وقتي به شدت عطسه مي كنيد ممكن است يك دنده ي شما بشكند و اگر عطسه ي خود را حبس كنيد ، ممكن است يك رگ خوني در سر و يا گردن شما پاره شود و بميريد
11- جليقه ي ضد گلوله ، ضد آتش ، برف پاك كن هاي شيشه ي جلوي اتومبيل و چاپگرهاي ليزري توسط زنان اختراع شدند !

12- تنها غذايي كه فاسد نمي شود عسل است
13- كروكديل نمي تواند زبانش را به بيرون دراز كند  (خوب به من چه؟!)
14- حلزون مي تواند سه سال بخوابد  

15- تمامي خرس هاي قطبي چپ دست هستند  
16- در سال 1987 خطوط هوايي امريكن ايرلاينز توانست با حذف يك دانه زيتون از هر سالاد سرو شده در پروازهاي درجه يك خود ، چهل هزار دلار صرفه جويي كند
17- پروانه ها با پاهايشان مي چشند
18- فيل ها تنها جانوراني هستند كه قادر به پريدن نيستند (لابد انتظار داشتي بپرن؟!)
19- در 4000 سال قبل هيچ حيواني اهلي نبود
20- بطور متوسط مردم آن قدر از عنكبوت مي ترسند كه نمي توانند آن را بكشند
21- مورچه هميشه بر روي سمت راست بدن خود سقوط مي كند (کی ديده؟!)
22- قلب انسان فشاري ايجاد مي كند تا به فاصله ي 30 فوتي  (تقريبا 8 متر) خون را به خارج از بدن پمپاژ کند.
23- موش هاي صحرايي چنان سريع تكثير پيدا مي كنند، كه در عرض هجده ماه دو موش صحرايي قادرند يك ميليون فرزند داشته باشند

24- صندلي الكتريكي توسط يك دندانپزشك اختراع شد (بوق هم توسط يك مخترع اختراع شد!)
25- استفاده از هدفون در هر ساعت باكتري هاي موجود در گوش شما را تا هفصد برابر افزايش مي دهد
26- فندك قبل از كبريت اختراع شد

27- نظير اثر انگشت اثر زبان هر فرد نيز متفاوت است


نويسنده مروارید

 


بله گفتن خانوم ها
ارسال شده در سه شنبه 10 / 11 / 1389برچسب:بله گفتن خانوم ها,خواندنیهای جالب,طنز,خواندنیها,جالب, - 22

عروس عادي : با جازه ي بزرگ ترها بله
( اين اصولا مثه بچه ي آدم بله رو مي گه و قال قضيه رو مي كنه )

عروس لوس : بعــــــــلــــــه
( عروس هاي لوس رو فقط بايد سپرد به داماد و حجله )

عروس زيادي مؤدب : با اجازه ي پدرم،مادرم،برادرم،خواهرم،دايي جون،عمه جون،زن عمو كوچيكه،نوه خاله ي عمه شكوه، اشكان كوچولو،مرجوم زن آقا جان بزرگه، قدسي خانوم جون.....
( اين عروس خانوم آخر هم يادش مي ره بگه بله..واسه همين دوباره از اول شروع مي كنه به اجازه گرفتن )

عروس خارج رفته : با پرميشن گريتر هاي فميلي ... اُيس .. !
(اين هم بايد به سرنوشت عروس لوس برسه تا شايد آدم بشه)

عروس خجالتي : اوهوم

- عروس پاچه ور ماليده : به كوري چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه ي فك و فاميل اين بزغاله  (اشاره به داماد) آره...
(وضعيت داماد كاملا قابل پيش بيني است)

- عروس رشتي : اووو اگر اهالي محل موافقند ، بنده مخالفتي ندارم!

- عروس هنرمند : با اجازه ي تمامي اساتيدم ، استاد رخشان بني اعتماد ، استاد مسعود كيميايي ، اساتيد برجسته تئاتر ، استاد رفيعي ، مرحوم نعمت اله گرجي ، شير علي قصاب هنرمند ، روح پرفتوح مرحومه مغفوره مرلين مونرو ، مرحوم مارلين ديتريش ، مرحوم مغفور گري گوري پك و ... آري مي پذيرم كه به پاي اين اتللو ي خبيث بسوزم چو پروانه بر سر آتش

- عروس داش مشتي !: با اجازه ي بر و بچ مجلي نيست .. من كه پايه ام (با عرض تشكر از داش اسي عزيز!)

- عروس زيادي مومن و معتقد : بسم الله ارحمن الرحيم و به نستعين انه خير ناصر و معين .. اعوذبالله من الشيطان الرجيم .. يس و القرآن الحكيم .. الي آخر! ... (و در آخر) نعم!

- عروس فمنيست : يعني چي؟ چه معني داره همش ما بگيم بله؟‌چقدر زن بايد تو سري خور باشه ؟! .. چرا همش از ما سوال مي پرسن!؟ .. يه بار هم از اين مجسمه ي بلاهت (اشاره به داماد) بپرسن ..


نويسنده مروارید

 


نكن! ،‌بكن!
ارسال شده در سه شنبه 10 / 11 / 1389برچسب:نكن! ,‌بكن!,خواندنیهای جالب,جالب,خواندنیها,طنز, - 22

شش سال اول زندگي

- گريه نكن
- شيطوني نكن
- دست توي دماغت نكن
- تو شلوارت پي پي نكن
- مامانت رو اذيت نكن
- رو ديوار نقاشي نكن
- دستت رو توي پريز برق نكن
- دمپايي بابات رو پات نكن
- به خورشيد نگاه نكن
- شب ها تو جات جيش نكن
- تو كمد مامان فوضولي نكن
- با اون پسر بي تربيته بازي نكن
- اسباب بازي ها رو توي دهنت نكن
- زير دامن شمسي خانم رو نگاه نكن!
- دماغت رو توي لوله ي جاروبرقي نكن

دوره ي دبستان‌

- موقع رفتن به مدرسه دير نكن
- پات رو توي جاميزي نكن
- ورقه هاي دفترت رو پاره نكن
- مدادت رو توي دهنت نكن
- به دختر هاي مدرسه بغلي نگاه نكن
- تخته پاك كن رو خيس نكن
- حياط مدرسه رو كثيف نكن
- با دخترهاي شمسي خانم « دختربازي » نكن
- دست تو كيف بغل دستيت نكن
- تخته سياه رو خط خطي نكن
- گچ رو پرت نكن
- دستت رو توي ك.. همكلاسيت نكن
- تو راه رو سر و صدا نكن
- تو كلاس پچ پچ نكن
- Atari ‌بازي نكن


دوره ي راهنمايي

- Sega بازي نكن
- ترقه بازي نكن
- جاهاي بدبد فيلمها رو نگاه نكن
- موقع برگشتن از مدرسه دير نكن
- تو كوچه فوتبال بازي نكن
- دست توي جيبت نكن
- با مامانت كل كل نكن
- توي كلاس صحبت نكن
- بعد از ظهر سر و صدا نكن
- با دختر شمسي خانم منچ بازي نكن
- اتاقت رو شلوغ نكن
- روي ميز بابات كتاب هات رو ولو نكن
- عكس لختي تماشا نكن
- با بچه هاي بي ادب رفت و آمد نكن
- جر و بحث نكن

دوره ي دبيرستان
 
- با كامپيوتر بازي نكن
- تو حموم معطل نكن
- تقلب نكن
- با دوستات موتور سواري نكن
- عصرها دير نكن
- با دختر شمسي خانم صحبت نكن
- با بابات دعوا نكن
- تو كلاس معلمتون رو مسخره نكن
- تو خيابون دنبال دختر ها نكن
- مردم آزاري نكن
- نصف شب سر و صدا نكن
- فيلم سوپر نگاه نكن
- وقتت رو تلف نكن
- چشم چروني نكن

دوره ي دانشگاه

- رشته اي رو كه دوست داري انتخاب نكن
- 24 ساعته چت نكن
- سر كلاس درس غيبت نكن
- با دختر شمسي خانم دل و قلوه رد و بدل نكن
- خيابون ها رو متر نكن
- تو سياست دخالت نكن
- با دختر هاي مردم هر كاري خواستي نكن
- شب براي شام دير نكن
- با مامور پليس كل كل نكن
- چراغ قرمز رو عشقي رد نكن
- موبايلت رو Reject نكن
- استادت رو اسگل نكن
- آستين كوتاه تنت نكن
- همه رو دودره نكن

دوره ي سربازي

- موهات رو بلند نكن
- روت رو زياد نكن
- از اوامر سرپيچي نكن
- فرار نكن
- با اسلحه شوخي نكن
- غيبت نكن
- به آينده فكر نكن
- درگيري ايجاد نكن
- به فرمانده بي احترامي نكن
- غير از خدمت به هيچ چيز ديگري فكر نكن
- با رئيس عقيدتي جر و بحث نكن
- اعتراض نكن

دوره ي شوهر بودن

- با زنت شوخي نكن
- زنت رو با دختر شمسي خانم مقايسه نكن
- با زنت دم به ساعت ... نكن
- به زنت خيانت نكن
- با دوستانت الواتي نكن
- زنت رو انگولك نكن
- تو Orkut خودت رو Single معرفي نكن
- به زن هاي ديگه نگاه نكن
- موبايلت رو قايم نكن
- از عكس هاي قبل از ازدواجت نگه داري نكن
- پولت رو خرج دوستات نكن
- رفتار دوران مجردي رو تكرار نكن
- غير از زندگي مشترك به هيچ چيز فكر نكن
- ريسك نكن
- بدون اجازه ي زنت هيچ كاري نكن

دوره ي پدر بودن

- بچه رو تنبيه نكن
- به بچه بي توجهي نكن
- بچه‌ت رو با بچه هاي ديگه مقايسه نكن
- به بچه توهين نكن
- بچه رو از بازي منع نكن
- بچه‌ت رو به كتك زدن بچه ي دختر شمسي خانم تشويق نكن
- با بچه كل كل نكن
- بچه رو محدود نكن
- بچه رو از جنس مخالف دور نكن
- به مادر بچه بي توجهي نكن
- بچه رو به هيچ چيز مجبور نكن
- آزادي بچه رو محدود نكن
- به حلال زاده بودن بچه شك نكن
- از خواسته هاي بچه چشم پوشي نكن
- جلوي بچه با مادر بچه ... نكن

دوره ي پيري

- براي بچه هات مزاحمت ايجاد نكن
- نوه هات رو لوس نكن
- با پيرزن هاي ديگه معاشرت نكن
- به خاطراتت فكر نكن
- پولت رو خرج نكن
- هوس جووني نكن
- غير از آخرتت به هيچ چيزي فكر نكن
- با زنت بي وفايي نكن
- از رفتن به خانه ي سالمندان احساس نارضايتي نكن
- لباس شاد تنت نكن
- به بيوه شدن دختر شمسي خانم توجه نكن
- تو وصيتنامه ، هيچ كس رو فراموش نكن
- از گذشته ناله نكن
- به هر كي رسيدي ، نصيحت نكن
- به آينده فكر نكن

دوره ي پس از مرگ!

- حالا ديگه دوره ي نكن تموم شد ! حالا هر كاري دلت مي خواد بكن...
- ...بكن
- ...بكن
- ...بكن
- ...بكن
- ...بكن
- ...بكن
- ...بكن
- ...بكن
- ...بكن
- ...بكن
- ...بكن
- ...بكن
- ...بكن
- ... ولي فقط با روح دختر شمسي خانم كاري نكن !!!


نويسنده مروارید

 


۱۰مورد در ازدواج
ارسال شده در سه شنبه 10 / 11 / 1389برچسب:۱۰مورد در ازدواج,ازدواج,طنز,خواندنیهای جالب,جالب, - 22


۱- ازدواج در آسمان ها ساخته شده .. اما سراسر طوفان و رعد و برق است!
۲- اگر می خواهيد خانمتان با دقت زياد به صحبت های شما كلمه به كلمه گوش كند ، در خواب حرف بزنيد !
۳- ازدواج با شكوه است و جدايی ۱۰۰ برابر با شكوه تر !
۴- زندگی متاهلی خيلی خنثی است .. در سال اول ازدواج ، مرد صحبت می كند و زن گوش می كند .. در سال دوم ، زن صحبت می كن و مرد گوش می كند .. در سال سوم ، هر دو صحبت می كنند و همسايه ها گوش می كنند !
۵- وقتی مردی در ماشين را برای زن باز می كند ، مطمئن باشيد كه يا ماشين جديد است يا زن !
۶- ازدواج زمانی است كه زن و مرد يكی می شوند .. مشكل زمانی شروع می شود كه می خواهند تصميم بگيرند كدام يكی شوند!؟
۷- قبل از ازدواج ، مرد تمام شب را دراز می كشد و به چيزهايی كه تو گفته ای فكر می كند .. بعد از ازدواج ، پيش از اين كه حرفت را تمام كنی به خواب می رود !
۸- هر مردی زنی می خواهد كه زيبا ، فهميده ، اقتصادی و آشپز خوبی باشد .. اما قانون اجازه ی گرفتن يك زن را فقط می دهد !‌
۹- ازدواج و عشق هر دو مواد خالص شيميايی اند .. به همين دليل زن گرفتن ، شوهر را مثل يك سم حرام شده می كند!
۱۰- يك مرد تا زمانی كه ازدواج نكرده است ، كامل نيست ! .. بعد از ازدواج ، او تمام می شود !


نويسنده مروارید

 


سقراط فيلسوف بزرگ
ارسال شده در سه شنبه 10 / 11 / 1389برچسب:سقراط فيلسوف بزرگ,خواندنیهای جالب,جالب,خواندنیها, - 22

 

در يونان باستان ، سقراط به دانش زيادش مشهور بود و احترامي والا داشت.
روزي يكي از آشنايانش فيلسوف بزرگ را ديد و گفت : سقراط ، آيا مي داني من چه چيزي درباره ي دوستت شنيده ام؟
سقراط جواب داد : يك لحظه صبر كن ، قبل از اين كه چيزي به من بگويي ، مايلم كه از يك آزمون كوچك بگذري. اين آزمون پالايش سه گانه نام دارد.
-پالايش سه گانه؟
-درست است ، قبل از اين كه درباره ي دوستم حرفي بزني خوب است كه چند لحظه وقت صرف كنيم و ببينيم كه چه مي خواهي بگويي
اولين مرحله پالايش حقيقت است.
آيا تو كاملا مطمئن هستي كه آنچه كه در باره ي دوستم مي خواهي بگويي حقيقت دارد؟
-نه در واقع من فقط آنرا شنيده ام و....
-بسيار خوب ، پس تو واقعا نمي داني كه آن حقيقت دارد يا خير . حالا بيا از مرحله ي دوم بگذر.مرحله ي پالايش خوبي
آيا آنچه كه درباره ي دوستم مي خواهي بگويي چيز خوبي است؟
-نه ، برعكس ...
-پس تو مي خواهي چيز بدي را درباره ي او بگويي ، اما مطمئن هم نيستي كه حقيقت داشته باشد. با اين وجود ممكن است كه تو از اين آزون عبوركني ، زيرا هنوز يك سوال ديگر باقي مانده است.
آيا آنچه كه درباره ي دوستم مي خواهي بگويي براي من سودمند است؟
-نه ، نه حقيقتا
-بسيار خوب ، اگر آنچه را كه مي خواهي بگويي نه حقيقت است، نه خوب و نه سودمند چرا اصلا مي خواهي بگويي؟
اين چنين است كه سقراط فيلسوف بزرگي بود و به چنان مقام والايي رسيده بود


نويسنده مروارید

 


ويژگي هاي آقا پسرها و دختر خانم ها از 14 تا 28 سالگي
ارسال شده در سه شنبه 10 / 11 / 1389برچسب:ويژگي هاي آقا پسرها از 14 تا 28 سالگي,خواندنیهای جالب,جالب,خواندنیها, - 22

 آقا پسرها

14 سالگي : تازه تو اين سن «ه» رو از «ب» تشخيص ميدن! (اول بدبختي)
15 سالگي :‌ياد ميگيرن توي خيابون به مردم نگاه كنن ...از قيافه ي خودشون بدشون مياد!
16 سالگي : توي اين سن اصولا راه نميرن.تكنو مي زنن!! حرف هم نمي زنن. داد مي زنن! با راكت تنيس هم گيتار ميزنن!‌ (قافيه دار شد!)
17 سالگي : يه كمي مثله آدم ميشن!  فقط شعرهاشون رو بلند بلند مي خونن
18 سالگي : هر كي رو مي بينن تا پس فردا عاشقش مي شن. آهنگ هاي راك مثه چسب دو قلو بهشون مي چسبه!
19-20 سالگي : از همشون رو دست مي خورن
21 سالگي : زندگي رو چيزي غير از اين بچه بازي ها مي بينن (مثلا عاقل ميشن!)
22 سالگي : نه! مي فهمن زندگي همش عشقه...دنبال يه آدم حسابي مي گردن!
23 سالگي : يكي رو پيدا مي كنن. اما ديدشون عوض ميشه. مرموز ميشن!
24 سالگي : نه! اون با يه نفر ديگه دوست بود!...اصلا لياقت عشق منو نداشت!
25 سالگي : عشق سيخي چنده ديگه!؟  طرف بايد باباش پولدار باشه!  حالا خوشگل هم باشه بد نيست!
26 سالگي : اين ديگه همونيه كه مي خواستم!...افتخار ميدين غلامتون بشم؟!
27 سالگي : آخيش! بالاخره رفتم قاطي مرغا !
28 سالگي : كاش قلم پام ميشكست خواستگاريت نميومدم...!!!

 دختر خانم ها

14 سالگي : تا پارسال هر كي بهشون مي گفت چطوري؟ مي گفت: خوبم ، مرسي! حالا مي گن : مرسي. خوبم!
15 سالگي :هركي بهشون بگه سلام، ميگن عليك سلام!...نقاشي شون بهتر ميشه

16 سالگي : يعني يه عاشق واقعي...! فردا صبح هم مي خوان خودكشي كنن!...شوخي هم ندارن!
17 سالگي : نشستن و اشك مي ريزن!...بهشون بي وفايي شده!

18 سالگي : ديگه اصلا عشق بي عشق...! توي خيابون جلوي پاشون هم نگاه نمي كنن!
19 سالگي : از بي توجهي يه نفر رنج مي برن!...فكر مي كنن اون يه آدم به تمام معناست!
20 سالگي : نه نه!...اون منو نمي خواست!..آخرش منو يه كور و كچلي مي گيره!
21 سالگي : فقط 27-28 سالگي قصد ازدواج دارن!فقط!
22 سالگي : خوش تيپ باشه! پولدار باشه!تحصيل كرده باشه!قدبلند باشه! خوش لباس باشه!...آخ كه چي نباشه!
23 سالگي : همه ي خواستگار ها رو رد مي كنن!
24 سالگي : زياد مهم نيست كه چه ريختيه يا چقدر پول داره!فقط شجاع باشه!
25 سالگي : ااااه!..پس چرا ديگه هيشكي نمياد؟!..بابا! هركي مي خواد باشه!
26 سالگي : يه نفر مياد...همين خوبه!بله!
27 سالگي : آخيش بالاخره سر و سامون گرفتم!
28 سالگي : كاش قلم پات ميشكست و خواستگاري من نميومدي!


نويسنده مروارید

 


طنز دخترا و پسرا
ارسال شده در سه شنبه 10 / 11 / 1389برچسب:طنز دخترا و پسرا,طنز,دخترا و پسرا,خواندنیهای جالب,جالب, - 22

پسرها:

۱- با ماشين ميرن به بانک، پارک ميکنن، ميرن دم دستگاه عابر بانک.
۲- کارت رو داخل دستگاه ميذارن.
۳- کد رمز رو ميزنن، مبلغ درخواستی رو وارد ميکنن.
۴- پول و کارت رو ميگيرن و ميرن.

دخترها:

۱- با ماشين ميرن دم بانک.
۲- در آينه آرايششون رو چک ميکنن.
۳- به خودشون عطر ميزنن.
۴- احتمالاً موهاشون رو هم چک ميکنن.
۵- در پارک کردن ماشين مشکل پيدا ميکنن.
۶- در پارک کردن ماشين خيلی مشکل پيدا ميکنن.
۷- بلاخره ماشين رو پارک ميکنن.
۸- توی کيفشون دنبال کارتشون ميگردن.
۹- کارت رو داخل دستگاه ميذارن، کارت توسط ماشين پذيرفته نميشه.
۱۰- کارت تلفن رو ميندازن توی کيفشون.
۱۱- دنبال کارت عابربانکشون ميگردن.
۱۲- کارت رو وارد دستگاه ميکنن.
۱۳- توی کيفشون دنبال تيکه کاغذی که کد رمز رو روش ياداشت کردن ميگردن.
۱۴- کد رمز رو وارد ميکنن.
۱۵- ۲دقيقه قسمت راهنمای دستگاه رو ميخونن
۱۶- کنسل ميکنن.
۱۷- دوباره کد رمز رو ميزنن.
۱۸- کنسل ميکنن.
۱۹- دوست پسرشون رو صدا ميزنن که کد صحيح رو براشون وارد کنه.
۲۰- مبلغ درخواستی رو ميزنن.
۲۱- دستگاه ارور (خطا) ميده.
۲۲- مبلغ بيشتری رو درخواست ميکنن.
۲۳- دستگاه ارور (خطا) ميده.
۲۴- بيشترين مبلغ ممکن در خواست ميکنن.
۲۵- انگشتاشون رو برای شانس رو هم ميذارن.
۲۶- پول رو ميگيرن.
۲۷- برميگردن به ماشين.
۲۸- آرايششون رو توی آينه عقب چک ميکنن.
۲۹- توی کيفشون دنبال سويچ ماشين ميگردن.
۳۰- استارت ميزنن.
۳۱- پنجاه متر ميرن جلو.
۳۲- ماشين رو نگه ميدارن.
۳۳- دوباره برميگردن جلوی بانک.
۳۴- از ماشين پياده ميشن.
۳۵- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر ميدارن. (حواس نمی‌ذار برای آدم)
۳۶- سوار ماشين ميشن.
۳۷- کارت رو پرت ميکنن روی صندلی کنار راننده.
۳۸- آرايششون رو توی آينه چک ميکنن.
۳۹- احتمالاً يه نگاهی هم به موهاشون ميندازن.
۴۰- مندازن توی خيابون اشتباه.
۴۱- برميگردن.
۴۲- ميندازن توی خيابون درست.
۴۳- پنج کيلومتر ميرن جلو.
۴۴- ترمز دستی رو آزاد ميکنن. (ميگم چرا انقدر يواش ميره)
۴۵- ...


نويسنده مروارید

 


تصميمات خدا مرموزند
ارسال شده در سه شنبه 10 / 11 / 1389برچسب:تصميمات خدا مرموزند,خواندنیهای جالب,جالب,خواندنیها, پائولو كوئيلو, - 21

شهسواری به دوستش گفت : "بيا به كوهی كه خدا آنجا زندگی می كند برويم. می خواهم ثابت كنم كه او فقط بلد است به ما دستور بدهد و هيچ كاری برای خلاص كردن ما از زير بار مشقات نمی كند"
 ديگری گفت : " موافقم ، اما من برای ثابت كردن ايمانم می آيم "
 وقتی به قله رسيدند شب شده بود. در تاريكی صدايی شنيدند : " سنگ های اطرافتان را بار اسبانتان كنيد و آن ها را پايين ببريد "
  شهسوار اولی گفت : "می بيني؟ بعد از چنين صعودی از ما می خواهد بار سنگين تری حمل كنيم. محال است كه اطاعت كنم"
  ديگری به دستور عمل كرد. وقتی به دامنه ی كوه رسيدند هنگام طلوع بود و انوار خورشيد سنگ هايی را كه شهسوار با خود آورده بود روشن كرد.
  آن ها خالص ترين الماس ها بودند!
  تصميمات خدا مرموزند..اما همواره به نفع ما هستند.

 پائولو كوئيلو


نويسنده مروارید